دست در دست تو ای عشق سفر خواهم کرد
هیمه ی جان ز غمت سوخته تر خواهم کرد
شب یلدایی هجران تو را ای گل ناز
با هم آغوشی یاد تو سحر خواهم کرد
شمع خاموش نگاه نگران را ای دوست
با شرار نگهت شمس و قمر خواهم کرد
به امیدی که بیایم به سر کویت باز
ز گذر گاه فراق تو گذر خواهم کرد
ای بهار دل من گر بوزد باد خزان
به هوا خواهی تو سینه سپر خواهم کرد
در دم مرگ به عشق تو عزیز دل من
پیک بیرحم اجل دست بسر خواهم کرد
عاقبت در گذر از جاده ی سبز زمان
دست در دست تو ای عشق سفر خواهم کرد
باز هم در خلوت عشق توغوغا میکنم
دیدن روی نکویت را تمنا میکنم
باز هم بر مصحف صد پاره دلدادگان
خط عاشق بودن خود را چلیپا میکنم
باز هم در کوره راه زندگی با صد امید
بهر پیدا کردنت مهدی تقلا میکنم
شمع قلبم آب شد پروانه ام آخر کجاست
مهر دارویی ز تو مولا تقاضا میکنم
عاقبت بر قله کوه وجود خویشتن
پرچم آزادی از خود را بالا میکنم
باز هم در تنگنای مشکلات زندگی
دستهایم را سوی مهدی زهرا میکنم
عاقبت از تار و پود قلب خود مولای من
قالی مهرت به دار عشق برپا میکنم
مرده عشق توام بر حال ما بنما نظر
من تمنای شفایم از مسیحا میکنم
درد هجرت سوخت ما را جان زهرایت بیا
تا برایت سفره ی غم های دل وا میکنم